آخرین اخبار

انتظار برای تغییر وضعیت از طریق مذاکره، توهم است


فؤاد ایزدی، کارشناس مسائل آمریکابه گزارش ایکنا، به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش در روز نوزدهم بهمن ماه تصریح کردند: «چند وقت است می‌شنوید در روزنامه، در فضای مجازی، در سخنان این و آن، بحث میشود از مذاکره‌ی دولت. خب، آنچه مورد بحث این بحث‌کنندگان است ــ چه در داخل، چه در خارج ــ مذاکره‌ی با آمریکا است. اسم مذاکره را می‌آورند که «آقا! مذاکره چیز خوبی است»، انگار کسی مخالف با خوب بودن مذاکره است! امروز وزارت خارجه‌ی جمهوری اسلامی ایران یکی از پُرکارترین وزارتخارجه‌ها است. کارش همین است دیگر؛ با کشورهای دنیا ــ شرقی، غربی، همه‌جور ــ مذاکره میکنند، رفتوآمد میکنند، حرف میزنند، قرارداد میبندند؛ استثنائی که وجود دارد آمریکا است» و بعد در ادامه تصریح کردند: «مذاکره‌ی با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد؛ این را باید ما درست بفهمیم. اینجور به ما وانمود نکنند که اگر نشستیم پشت میز مذاکره با آن دولت، فلان مشکل یا فلان مشکل حل میشود؛ نخیر، از مذاکره‌ی با آمریکا هیچ مشکلی حل نمیشود. دلیل: تجربه.» ۱۴۰۳/۱۱/۱۹

رسانه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در گفت‌وگو با فؤاد ایزدی، کارشناس مسائل آمریکا مروری بر سوابق بدعهدی آمریکا در مذاکره با ایران و سایر کشورهای دنیا داشته است.

امروز در نظام روابط بین‌الملل مسئله مذاکره چه جایگاهی دارد و مذاکره خوب و مذاکره بد چه تفاوتی با هم دارند؟

مذاکره یکی از ابزارهای کشورها در سیاست خارجی است. در این زمینه، کشورها از ابزارهای مختلفی مانند ابزارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی استفاده می‌کنند. مذاکره به عنوان یکی از ابزارهای سیاسی، معمولاً گزینه‌ای مناسب برای حل مشکلات است و در بسیاری از موارد، بهتر از استفاده از ابزار نظامی به شمار می‌آید. اولویت معمولاً این است که از مذاکره بهره‌برداری شود، زیرا معمولاً کم‌هزینه‌تر و راحت‌تر به نتیجه می‌رسد.

با این حال، مذاکره زمانی مفید است که شرایط کشور پس از آن بهتر از قبل باشد. اگر کشوری پس از مذاکره با شرایط بدتری مواجه شود، معلوم می‌شود که آن مذاکره گزینه مناسبی نبوده است. این وضعیت را می‌توان در دولت آقای روحانی مشاهده کرد. اگر تحریم‌های سال آخر دولت ایشان را با تحریم‌های سال اول مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که تحریم‌های سال آخر بسیار بیشتر بوده و این نشان می‌دهد که مذاکرات برجام نتوانسته به بهبود وضعیت کشور کمک کند. در واقع، روند تحریم‌ها نه تنها متوقف نشد، بلکه افزایش هم پیدا کرد. این نشان می‌دهد که تمرکز باید بر روی خنثی‌سازی تحریم‌ها می‌بود. در زمان مذاکرات، توجه زیادی به رفع تحریم‌ها معطوف شد اما در عمل باید تلاش بیشتری برای خنثی‌سازی آنها صورت می‌گرفت.

تجربه نشان می‌دهد که لزوماً هر مذاکره‌ای خوب نیست؛ مذاکره‌ای خوب است که منجر به ارتقای جایگاه کشور شود. ویژگی دیگری که در مورد مذاکره خوب نیست، معطل ماندن کشور به خاطر مذاکرات است. متأسفانه، ما این تجربه را در هشت سال دولت آقای روحانی داشتیم. کشور دو سال منتظر توافق برجام بود و پس از آنکه توافق حاصل شد، آمریکا به‌سرعت شروع به نقض آن کرد. پس از توافق برجام، رئیس وقت بانک مرکزی اشاره کرد که نتیجه برجام تقریباً هیچ بود. زمانی که این موضوع مشخص شد، گفته شد که باید منتظر بمانیم تا میوه برجام به بار بنشیند. مدتی کشور در انتظار رسیدن میوه برجام معطل ماند. سپس، وقتی ترامپ از برجام خارج شد، اعلام کردند که حالا برجام اروپایی شکل خواهد گرفت و ما با اروپایی‌ها ادامه خواهیم داد. اما زمانی که اروپایی‌ها نیز در عمل از برجام خارج شدند، دوباره گفتند که منتظر می‌مانیم تا آقای بایدن به برجام بازگردد. پس از خروج ترامپ، کشور همچنان منتظر ماند تا شاید با ورود بایدن به برجام بازگردد. اما بایدن نیز نه تنها به برجام بازنگشت بلکه خواستار توافقی قوی‌تر و طولانی‌تر شد. این وضعیت نشان می‌دهد که اگر کشور وارد مذاکره شود و شرایط آن بهتر نشود یا بدتر شود، و همچنین اگر کشور معطل مذاکرات شود، قطعاً به نفع کشور نخواهد بود.

کشور باید بر خنثی‌سازی تحریم‌ها تمرکز کند و این نکته‌ای است که در آن دوران غالباً نادیده گرفته شد. هدف از مذاکره باید حل مشکلات اقتصادی باشد؛ اما وقتی هشت سال در انتظار توافق معطل شوید و مشکلات افزایش یابد، مشخص می‌شود که این سیاست صحیح نبوده و باید به تجارب گذشته توجه بیشتری شود.

رهبر انقلاب در دیدار همافران ارتش تصریح کردند که مذاکره با آمریکا هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد. برای دلیل آن هم به تجربه تاریخی اشاره کردند. این تجربه دقیقاً چیست که ایشان بر چنین گزاره‌ای تصریح می‌کنند؟ مصادیقی را مطرح بفرمایید.

تجربه برجام در سال دوم خود، به عنوان یک تجربه مثبت تلقی نمی‌شود و ایران همچنین تجارب دیگری دارد. به عنوان مثال، توافق الجزایر در ابتدای انقلاب که به آزادی زندانیان آمریکایی در لانه جاسوسی ایران منجر شد، یکی از این تجارب است. در این توافق، آمریکایی‌ها تعهد کردند که در امور داخلی ایران دخالت نکنند؛ اما این تعهد از همان روز اول نقض شد. تبلیغات ضد ایرانی و تلاش برای دخالت در امور داخلی ایران همواره وجود داشته و هیچ تغییری نکرده است. علاوه بر این، تعهدات مالی آمریکا در زمینه بازگرداندن پول‌های ایران نیز به طور کامل نادیده گرفته شد. همچنین، ایران در مورد آزادی زندانیان آمریکایی در لبنان همکاری کرد، اما تعهدات طرف مقابل در این زمینه نیز مورد توجه قرار نگرفت. حتی قبل از برجام، زمانی که ایران تصمیم به مذاکره با آمریکا درباره عراق گرفت، توافقاتی شکل گرفت اما هیچ‌گاه به نتیجه نرسید.

در دوره آقای خاتمی، ایران به آمریکا کمک کرد پس از حمله به افغانستان. جیمز فرانسیس دابینز، اولین سفیر آمریکا بعد از فروپاشی، بارها بیان کرده که اگر کمک‌های ایران نبود، آمریکا با مشکلات جدی در افغانستان مواجه می‌شد. در آن زمان بحث‌هایی درباره تعریف منافع مشترک بین ایران و آمریکا مطرح شد تا تنش‌ها کاهش یابد اما پس از حمله آمریکا به افغانستان، با وجود همکاری‌های ایران، بوش پسر به جای تشکر از ایران، این کشور را در لیست محور شرارت قرار داد. آن اتهام چندان مهم نیست ولی تبعات تحریمی حضور ایران در لیست محور شرارت جدی بود. این نمونه دیگری از سبک رفتار آمریکایی است.

در سال ۲۰۰۳، نامه‌ای از سوی ایران به آمریکا ارسال شد که در آن موضوعاتی نظیر مسائل منطقه‌ای، حزب‌الله، فلسطین، هسته‌ای و موشکی مطرح شده بود. ایران آمادگی خود را برای مذاکره درباره این موضوعات اعلام کرد اما آمریکایی‌ها هیچ پاسخی ندادند. در دولت آقای دکتر پزشکیان، آقای ظریف، معاون راهبردی مقاله‌ای در روزنامه فارن افرز نوشتند و اعلام کردند که ایران آماده مذاکره نه تنها در حوزه هسته‌ای بلکه در سایر حوزه‌ها نیز هست اما پاسخ آمریکایی‌ها منفی بود.

به نظر می‌رسد که تلاش‌های مختلفی که پس از جنگ تحمیلی در دولت‌های مختلف از جمله آقای هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد، روحانی و رئیسی انجام شده، هیچ‌کدام نتیجه مثبتی نداشته است. در دولت مرحوم آقای هاشمی، شرکت‌های نفتی آمریکایی دعوت شدند تا به ایران بیایند و قرارداد ببندند. هدف این بود که این شرکت‌ها با لابی‌گری در آمریکا، روابط دو کشور را عادی‌سازی کنند اما در عمل، این تلاش‌ها نتیجه معکوس داد و طرح‌هایی در سنا ارائه شد که فعالیت شرکت‌های نفتی آمریکایی در ایران را ممنوع می‌کرد.

این طرح نه تنها شرکت‌های نفتی آمریکایی را تحت فشار قرار داد بلکه شرکت‌های کشورهای دیگر نیز مجبور شدند بین اقتصاد ایران و اقتصاد آمریکا یکی را انتخاب کنند و طبیعی بود که اقتصاد بزرگ‌تر را انتخاب کنند. در نتیجه، نه تنها تلاش‌های دولت مرحوم آقای هاشمی نتیجه مثبتی نداشت بلکه کل صنعت نفت کشور نیز زیر تحریم قرار گرفت.

این وضعیت مختص دولت‌های اصلاح‌طلب نبوده و در دوره دوم ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد نیز شاهد تلاش‌های زیادی از سوی آقای صالحی، وزیر خارجه بودیم که متأسفانه نتیجه‌ای نداشت.

مذاکرات با آمریکایی‌ها در عمان آغاز شد اما به سرعت مشخص شد که دولت بعدی احتمالاً امتیازات بیشتری خواهد داد. به همین دلیل، این مذاکرات به نتیجه نرسید. پس از روی کار آمدن دولت جدید، تحلیل‌ها درست از آب درآمدند و آمریکایی‌ها در نهایت امتیازات بیشتری را دریافت کردند، اما زمانی که به قول معروف «خرشان از پل گذشت»، دیگر به تعهدات خود عمل نکردند.

از اعتماد دیگر کشورها در جریان مذاکره با آمریکا و موارد نقض عهدی که از سوی آمریکایی‌ها صورت گرفته است نیز مواردی بفرمایید.

اصولاً در تاریخ آمریکا، از زمان تأسیس این کشور، توافقات و معاهداتی که آمریکایی‌ها داشته‌اند، غالباً نقض شده است. روش حکمرانی در آمریکا در رابطه با توافقات به این صورت است که ابتدا توافق می‌کنند و سپس آن را نقض می‌کنند. اگر کسی با تاریخ آمریکا آشنایی مختصری داشته باشد، می‌تواند مثال‌هایی از این موارد را مشاهده کند. به عنوان مثال، زمانی که آمریکایی‌ها با بومیان سرخ‌پوست می‌جنگیدند، به دلیل برتری نظامی و تسلیحات پیشرفته، توافقاتی را با بومیان منعقد می‌کردند تا حضور خود را تثبیت کنند. اما به محض اینکه آماده جنگ بعدی می‌شدند، آن توافقات را نقض کرده و جنگ جدیدی را آغاز می‌کردند. این روند در تاریخ آمریکا حدود ۴۰۰ بار تکرار شده است.

آمریکایی‌ها همچنین با مکزیک توافقاتی داشتند که پس از آن، ایالت‌های جنوبی مانند تگزاس، نیومکزیکو، آریزونا و کالیفرنیا را اشغال کردند. تعهداتی که به کشورهای آمریکای لاتین داشتند نیز متعدداً نقض شده است. در زمان جنگ سرد، تعهداتشان به شوروی نیز به همین شکل نقض شد. به طور کلی، موارد کمی وجود دارد که آمریکایی‌ها توافقی انجام داده و آن را نقض نکرده باشند.

این روند هنوز هم ادامه دارد. به عنوان مثال، در مورد اوکراین، دولت بایدن سیاست‌هایی را پیش گرفت که در نهایت منجر به حمله روسیه به اوکراین شد. دولت اوکراین که پس از یک کودتا سر کار آمده بود، از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۱ در حال سرکوب جمعیت روس‌تبار شرق اوکراین بود. این تحریکات، روسیه را به حمایت از روس‌تبارها واداشت و منجر به حمله آن کشور شد. پس از حمله روسیه، آمریکایی‌ها به دولت زلنسکی اجازه رسیدن به توافق صلح ندادند و او را مجبور کردند که جنگ را ادامه دهد. سلاح‌های قدیمی خود را به اوکراین منتقل کردند و کمک‌های مالی زیادی به شرکت‌های تسلیحاتی خود کردند. گفته می‌شود که حدود ۱۰۰ میلیارد دلار کمک کرده‌اند و ترامپ نیز رقم‌های بیشتری را مطرح کرده است.

دولت‌های مختلف در آمریکا معمولاً سیاست‌های متفاوتی را دنبال می‌کنند. دولت ترامپ تمام توافقات پیشین را زیر سؤال برد و حالا دولت اوکراین تحت فشار قرار گرفته که منابع طبیعی خود را به آمریکایی‌ها واگذار کند. این روال، نمونه‌ای از رفتار تاریخی آمریکا در مذاکرات و توافقات است.

دولت بعدی کل سیاست‌های قبلی را تغییر داده و در شورای امنیت سازمان ملل به نفع روسیه رأی داد. اکنون مدعی شده که منابع طبیعی و زیرزمینی اوکراین به او تعلق دارد. این موضوع نشان‌دهنده آخرین اقدام آمریکا است که با اوکراینی‌ها مذاکره کرده و به آن‌ها گفته بودند که در ابتدای جنگ، توافق صلح را از طرف روسیه نپذیرند و از آن‌ها حمایت خواهند کرد. آن‌ها نیز حمایت کردند، اما بعد از تغییر دولت، کل سیاست‌ها دگرگون شد و اکنون مدعی شده‌اند که منابع طبیعی اوکراین باید به آن‌ها برسد. این نمونه تنها یکی از موارد متعدد در تاریخ آمریکا است.

کسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا جمله مشهوری دارد: «دشمن آمریکا بودن ممکن است خطرناک باشد، اما دوست آمریکا بودن حتماً کشنده‌ است.» این جمله در زمان جنگ ویتنام بیان شد؛ زمانی که آمریکایی‌ها نیروهای خود را در ویتنام جنوبی رها کردند و این افراد کشته شدند. دوستی با آمریکا در آن زمان کشنده بود، همان‌طور که دشمنی با آمریکا برای ویتنام شمالی هزینه‌بر بود.

نوع روابطی که اکنون در دولت ترامپ با کانادا وجود دارد یا معاملاتی که آن کشور پیشنهاد می‌دهد، نشان‌دهنده همین رویکرد است. ترامپ به صراحت بیشتری این نوع رفتارها را انجام می‌دهد؛ اما اصل داستان از ابتدای تأسیس آمریکا همین بوده است: وقتی که مذاکره می‌کنند، امتیازهای خود را می‌گیرند و سپس به‌راحتی آن‌ها را نقض می‌کنند.

امتیازهای زیادی را روی کاغذ ثبت می‌کنند، اما در عمل تنها امتیازهای کمی را ارائه می‌دهند. امتیازهایی که روی کاغذ نوشته‌اند، غالباً برای خودشان محفوظ می‌ماند و آن امتیازهای کمی که ذکر کرده‌اند، معمولاً به دیگران داده نمی‌شود یا نقض می‌شود. این موضوع نه تنها برای ما تجربه شده، بلکه سایر کشورهایی که با آمریکا در ارتباط بوده‌اند نیز آن را تجربه کرده‌اند.

در دولت‌های آقای رئیسی نیز مذاکراتی که پس از ورود آقای بایدن و در دوران آقای روحانی آغاز شده بود، ادامه یافت. این مذاکرات به همان سبک کم و بیش ادامه پیدا کرد اما نتیجه‌ای نداشت. آمریکایی‌ها تمایلی به بازگشت به برجام نداشتند و در دولت بایدن نیز صحبت از توافقی طولانی‌تر و قوی‌تر می‌کردند و بهانه‌هایی را مطرح می‌کردند.

تلاش‌های دولت آقای پزشکیان نیز پاسخ مثبتی دریافت نکرد. اگر کسی تاریخچه روابط ایران و آمریکا را در سی و چند سال گذشته مرور کند، به این واقعیت می‌رسد که با وجود تلاش‌های متعدد دولت‌های مختلف در ایران برای کاهش تنش و حتی عادی‌سازی روابط با آمریکا، سیاست فشار و تحریم همواره در حال افزایش بوده است.

اگر نموداری از درصد تحریم‌ها و گستره آن‌ها ترسیم شود، مشخص خواهد شد که این موارد همواره در حال افزایش بوده‌اند و تفاوت چندانی ندارد که ایران چه اقداماتی انجام می‌دهد. دغدغه اصلی همواره افزایش تحریم‌ها بوده است. حتی اگر پس از برجام گشایش‌های مختصری ایجاد شد، این گشایش‌ها بعدها چندین برابر پس گرفته شد. این تجربه، تجربه خوبی نبود.

سؤال این است که با توجه به سوابق روابط ایران و آمریکا و تلاش‌های متعدد دولت‌ها در قوه مجریه برای مذاکره و کاهش تنش با آمریکا، چرا این مذاکرات به نتیجه نرسیده‌اند؟

پاسخ این سؤال این است که وقتی کشوری مذاکره می‌کند، دغدغه‌های خود را مطرح می‌کند و در مورد توانمندی‌هایی مثل برنامه هسته‌ای ایران صحبت می‌کند. طرف مقابل، یعنی آمریکا، نیز نگرانی‌هایی دارد. مذاکرات برجام حول این موضوع شکل می‌گیرد اما هیچ کشوری نمی‌تواند درباره موجودیت خود مذاکره کند. مشکل اصلی آمریکایی‌ها تنها سیاست هسته‌ای یا منطقه‌ای ایران نیست؛ بلکه مشکل اصلی خود ایران است. به همین دلیل، تلاش‌هایی که در سی و چند سال گذشته، از زمان مرحوم آقای هاشمی به بعد، انجام شده، نتایج مطلوبی نداشته است. وقتی شما در حوزه هسته‌ای امتیاز می‌دهید، ممکن است طرف مقابل راضی شود اما در نهایت مکانیزم ماشه در برجام به گونه‌ای طراحی شده که اگر ایران به خاطر عدم اجرای تعهدات از سوی طرف مقابل شکایت کند، ایران محکوم خواهد شد. این موضوع عجیب و غریب است. در آن ایام، از دوستانی که در مذاکرات برجام حضور داشتند، پرسیدم که چرا این مکانیزم را پذیرفتید؟ پاسخ دادند که اگر قبول نمی‌کردیم، آمریکایی‌ها توافق را نمی‌پذیرفتند.

مشکل این نیست که آمریکایی‌ها به دنبال یک موضوع خاص هستند؛ بلکه مشکل اصلی‌شان خود ایران است. باور آمریکایی‌ها این است که حتی اگر جمهوری اسلامی نباشد و حکومتی با نگاهی به منافع ملّی روی کار بیاید، آن حکومت هم در نهایت مزاحم آمریکا خواهد شد. تحلیل آنها این است که بهترین راه برای برخورد با ایران تجزیه آن است. آنها معتقدند اگر بخش‌های نفت‌خیز ایران جدا شوند، وضعیت شبیه افغانستان خواهد شد و قابل مدیریت‌تر خواهد بود.

خاطرتان هست که در دوره ریاست‌جمهوری قبلی ترامپ، بحث سرنگونی دولت ایران به‌صراحت مطرح می‌شد. آقای جان بولتون حتی گفته بود که ایران چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب را نخواهد دید. فشار حدأکثری هدفش همین بود. کارشناسان اسرائیلی و آمریکایی نیز به این موضوع اشاره کرده بودند که حتی اگر جمهوری اسلامی سرنگون شود، دولت بعدی اگر کوچک‌ترین دغدغه ملّی داشته باشد، با همان مشکلات مواجه خواهیم شد.

تجربه تاریخی ما نشان می‌دهد که حتی دولت مصدق، که نه توانمندی هسته‌ای داشت، نه توان موشکی و نه نفوذ منطقه‌ای، به خاطر دغدغه‌های ملّی‌اش از سوی آمریکا تحمل نشد و کودتا علیه او انجام شد. کتاب‌هایی در این زمینه نوشته شده است، مانند کتاب «U.S. Foreign Policy in Perspective» دیوید سالیوان و استفن مجسکی که تاریخ روابط بین‌الملل و سیاست خارجی آمریکا را بررسی کرده‌اند. آنها به این نتیجه رسیده‌اند که اگر کشوری با آمریکا مذاکره کند و به توافق هم برسد، این پیام به آمریکا منتقل می‌شود که سیاست فشار جواب داده است. تحلیل آمریکایی‌ها این است که سیاستی را که جواب داده نباید عوض کرد، باید آن را ادامه داد.

در کتاب آقای مجسکی آمده است که تاریخ مذاکرات آمریکا نشان می‌دهد زمانی که طرف مقابل درخواست مذاکره می‌دهد و توافق حاصل می‌شود، پس از آن فشار نه تنها کاهش نمی‌یابد، بلکه افزایش نیز پیدا می‌کند. این کتاب در سال ۲۰۰۹ نوشته شده و برجام در سال ۲۰۱۵ اتفاق افتاده است. تجربه‌ای که کشور ما از برجام داشته، قابل پیش‌بینی بوده و در کتاب‌های مختلف به آن اشاره شده است. در این کتاب آمده که در نهایت، برای ایجاد صلح واقعی بین آمریکا و کشور هدف، باید سیاست خارجی آن کشور تغییر کند و بیشتر از آن، ساختار داخلی قدرت نیز باید دگرگون شود. نوع حکومت باید تغییر کند؛ زیرا تحلیل آنها این است که اگر این حکومت زمانی آمریکا را ناراحت کرده باشد، حتی اگر تغییر کند، باز هم مشکل‌ساز خواهد بود.

اگر آمریکا بخواهد تحریم‌ها را کاهش دهد، این موضوع می‌تواند فضای تنفسی برای آن کشور ایجاد کند. اما در چنین شرایطی، ممکن است مسئولان و سیستم حکومتی آن کشور دوباره اقداماتی انجام دهند که موجب نارضایتی آمریکا شود. بنابراین، تغییر در سیستم حکومتی ضروری است.

به یاد دارم که آقای جان مرشایمر، استاد تمام روابط بین‌الملل در دانشگاه شیکاگو، در سفری به ایران، این کتاب را به ایشان نشان دادم و نظرشان را درباره آن پرسیدم. ایشان نکته جالبی مطرح کردند: اگر حکومت تغییر کند، حکومت جدید باید تمکین کند؛ زیرا اگر تمکین نکند، مشکلات مشابهی که در عراق مشاهده کردیم، دوباره بروز خواهد کرد. آمریکایی‌ها در زمان جنگ از صدام حمایت کردند اما پس از مدتی روابط‌شان تیره شد و دولت صدام را سرنگون کردند. با اینکه اکنون ۲۲ سال از سرنگونی صدام می‌گذرد، هنوز تحریم‌های او برقرار است.

من اخیراً در همایشی که نخست‌وزیر عراق، آقای شیاع سودانی، در آن حضور داشت، شرکت کردم. ایشان بیان کردند که هنوز هم پول‌های عراق باید به آمریکا برود. وقتی عراق نفت می‌فروشد، پولش باید در بانک‌های آمریکایی قرار گیرد و آمریکا باید مجوز استفاده از این پول‌ها را صادر کند. حتی زمانی که مجوز داده می‌شود، برای انتقال مبلغ مشخصی از پول خود عراق، باید اسکناس‌ها با هواپیما ارسال شوند. آقای نخست‌وزیر اشاره کردند که عراق تنها کشوری است که باید با اسکناس کار کند و نمی‌تواند از سیستم‌های الکترونیکی معمول استفاده کند؛ زیرا هنوز تحت تحریم است.

در عراق نیز شاهد بودیم که دولت آقای عادل عبدالمهدی رابطه خوبی با ایران و چین داشت اما آمریکایی‌ها از این روابط راضی نبودند و شرایط را به‌گونه‌ای رقم زدند تا استعفا بدهد. این در حالی است که این دولت پس از صدام بر سر کار آمده بود.

چرا تلاش‌های متعدد پس از انقلاب نتیجه‌ای نداشته است؟ مشکل اصلی نه در سیاست هسته‌ای، نه در سیاست منطقه‌ای و نه در موشکی بودن آن‌هاست؛ بلکه مشکل اصلی خود ایران است. آقای ظریف نیز زمانی که وزیر خارجه بودند، اشاره کردند که آمریکا از دولت آقای روحانی عبور کرده و هدفش تجزیه ایران است. این نکته‌ای درست است. آمریکایی‌ها معتقدند که با توجه به وسعت، جمعیت و منابع ایران، این کشور در نهایت یک رقیب برای آمریکا در منطقه محسوب می‌شود و باید کوچک‌تر شود تا قابل مدیریت‌تر باشد. این دلیل اصلی عدم موفقیت تلاش‌های متعدد در سال‌های گذشته است.

ارتباط عدم مذاکره با آمریکا با حفظ منافع ملّی چیست؟ چرا با چنین دولتی در آمریکا مذاکره کردن عاقلانه و شرافتمندانه و هوشمندانه نیست؟

حفظ منافع ملّی به عنوان یک شاخص مهم در بررسی مذاکره یا عدم مذاکره مطرح می‌شود. اگر مذاکره‌ای وجود داشته باشد که به ارتقای منافع ملّی منجر شود، باید آن را دنبال کنیم. اما اگر برآوردی از مذاکره وجود داشته باشد که به منافع ملّی آسیب بزند، آن مذاکره نباید انجام شود. در واقع، مذاکره ذاتاً خوب یا بد نیست؛ بلکه یک ابزار است که باید در زمان مناسب از آن استفاده کرد؛ زمانی که احساس می‌کنید برآورد شما به نفع منافع ملّی است، باید مذاکره کنید و زمانی که مشخص شود که مذاکره به نفع منافع ملّی نیست، باید از آن خودداری کنید. در شرایط فعلی، با توجه به تجربیات گذشته، عاقلانه نیست که به مذاکره روی بیاوریم، زیرا مشخص شده که این نوع مذاکرات نه تنها منفعتی نداشته، بلکه ضرر هم داشته است. عقل حکم می‌کند که از تجربیات گذشته درس بگیریم و اقداماتی را که قبلاً نتیجه‌ای نداشته و آسیب‌زا بوده‌اند تکرار نکنیم. شرافتمندانه نیست که به طور مکرر به طرف مقابل مراجعه کنیم. در دولت‌ فعلی، مقامات به‌طور مرتب درباره مذاکره صحبت کردند و این ذهنیت را ایجاد می‌کند که چرا مقامات ایران پیوسته از مذاکره سخن می‌گویند تا زمانی که حضرت آقا درباره عدم مذاکره سخن گفتند. این رجوع متعدد برای آمریکایی‌ها این برآورد را ایجاد می‌کند که سیاست فشار به خوبی جواب داده و باید ادامه یابد. تکرار مداوم بحث مذاکره می‌تواند به نوعی وهن کشور محسوب شود و جایگاه مقامات را پایین بیاورد.

در حال حاضر، اجماعی در واشنگتن وجود دارد که نشان می‌دهد ایران ضعیف شده است. تکرار این بحث مذاکره باعث می‌شود که این اجماع تقویت شود و ضعف ایران در برابر دولتی مانند آمریکا که در حال ارتکاب جنایات در غزه بوده، چیز خوبی نیست. این ضعف محدودیت اخلاقی ندارد و ممکن است به حمله منجر شود.

تجربیات گذشته باید راهنمای تصمیمات فعلی ما باشد. اگر نتوانیم از تجربیات گذشته درس بگیریم، قطعاً تصمیمات ما هوشمندانه نخواهد بود. برخی ممکن است بگویند که مذاکره ضرری ندارد، اما هدف ما از مذاکره لغو یا تعلیق تحریم‌هاست. تحریم‌هایی که ایران تجربه کرده عمدتاً از سوی کنگره آمریکا وضع شده و کنگره کاملاً با رژیم صهیونیستی هماهنگ است. برای درک وضعیت کنگره، کافی است به سفر نتانیاهو به واشنگتن و سخنرانی‌اش در کنگره نگاه کنیم. کنگره تمایل به افزایش فشار بر ایران دارد نه کاهش تحریم‌ها. حتی اگر رئیس‌جمهور بخواهد تحریم‌ها را تعلیق کند، نیاز به تأیید کنگره دارد.

حتی اگر ترامپ هم راضی شود (که احتمالاً چنین نخواهد بود)، باید بگویم که کنگره مسیر را متوقف خواهد کرد. برخی گفته‌اند که ترامپ جمهوری‌خواه است و کنگره نیز جمهوری‌خواه است، اما این موضوع به این سادگی نیست. شما دیدید که ترامپ با یک رأی توانست اعتماد لازم را برای وزیر دفاعش جلب کند. در نهایت، معاونش مجبور شد برای دادن رأی آخر به جلسه بیاید.

متأسفانه در کشور ما توهمی درباره مذاکره وجود دارد. واقعیت این است که برداشتن تحریم‌ها در دست ترامپ نیست بلکه در اختیار کنگره است. تا کنون ترامپ هیچ صحبتی درباره مذاکره با ایران نکرده و تنها از کلمه مذاکره با کشورهای دیگر استفاده کرده است؛ بنابراین باید واقع‌بین باشیم و از تجربیات گذشته بهره‌برداری کنیم تا بتوانیم تصمیمات هوشمندانه‌تری اتخاذ کنیم.

در دستور اجرایی ۱۶ بهمن ترامپ محدود شدن از هسته‌ای شروع شده و به سلاح‌های متعارف رسیده است. این جمله‌ را حضرت آقا درباره درخواست‌های آمریکا که حد یقف ندارد بیان کرده‌اند. اگر یک امتیاز داده شود، قطعاً درخواست‌های دیگری نیز خواهند آمد و می‌گویند چرا شورای نگهبان و رهبری دارید و با ساختار حکومتی مشکل داریم. به طور کلی، برداشتن تحریم‌ها به دست ترامپ نیست. حتی اگر او بخواهد تحریم‌ها را لغو کند، نشانه‌ای از این موضوع وجود ندارد. برعکس، شواهد نشان می‌دهد که او به افزایش تحریم‌ها علاقه‌مند است.

ترامپ می‌گوید که ایران باید به وعده‌هایی که به آمریکا داده عمل کند. اگر ایران این کار را انجام دهد، ممکن است ترامپ به این نتیجه برسد که نیازی به حمله به ایران نیست. اما او هیچ امتیازی نخواهد داد. امتیاز او در واقع این است که تهدید به حمله نظامی می‌کند و مشاور امنیت ملّی‌اش نیز همین را تأکید کرده است: ایران باید به تعهداتش پایبند باشد. اگر ایران این کار را انجام دهد، آن وقت می‌توانیم درباره گفت‌وگو صحبت کنیم، نه اینکه امتیاز بدهیم یا کار دیگری انجام دهیم. متأسفانه، توجه کافی به فضای کاذبی که در واشنگتن درباره آمادگی برای مذاکره وجود دارد نمی‌شود و این تصور ایجاد شده که شرایط با واقعیت متفاوت است.

برخی از مواضع رهبر انقلاب در نفی مذاکره تعجب کردند و به دنبال توجیه آن هستند. مگر نگاه کلی ایشان در سال‌ها و اتفاقات گذشته خلاف موضع فعلی بوده است؟ مگر تغییری در نظرات ایشان اتفاق افتاده است؟

به همین شکل که اشاره شد، در زمان برجام، رهبر انقلاب بارها اعلام کردند که به طرف آمریکایی بی‌اعتماد هستند و این بی‌اعتمادی ناشی از تجربیات گذشته است. در نهایت، مشخص شد که این تحلیل ایشان کاملاً درست بوده است. متأسفانه، در کشور ما بحث مذاکره با آمریکا به یک موضوع سیاسی داخلی تبدیل شده است. مردم ایران تحت فشار اقتصادی هستند و عده‌ای این موضوع را درک کرده‌اند. شعارهای انتخاباتی آن‌ها این است که اگر به قدرت برسند، مذاکره کرده و تحریم‌ها را برمی‌دارند. وقتی مسئولیت را به عهده می‌گیرند، می‌خواهند این کار را انجام دهند بدون توجه به اینکه آن شعار انتخاباتی دیگر اعتبار ندارد و اکنون باید کشور را با واقعیت‌های امروز مدیریت کنند.

در هیچ کشوری، وزیر یا رئیس‌جمهور معمولاً بدون رقابت به این سمت‌ها نمی‌رسد. افرادی که با رقابت به پست‌های خود می‌رسند، اگر در عملکردشان دچار مشکل شوند و از آن‌ها سؤال شود که چرا به‌درستی عمل نمی‌کنند، پاسخ می‌دهند که به‌خاطر تحریم‌ها نمی‌توانند. این نوع نگرش، روش صحیحی برای مدیریت نیست. تحریم‌ها علیه ایران وجود دارد و با توجه به تجربیات گذشته و وضعیت کنونی آمریکا، مسئولان کشور نباید معطل مذاکره باشند، به ویژه زمانی که طرف مقابل آمادگی ندارد.

مشکلات کشور عمدتاً ناشی از سیاست‌گذاری داخلی و مسائل مربوط به خودمان است؛ مانند رشوه‌خواری و اقدامات نادرست. این مشکلات ارتباطی با مذاکرات خارجی ندارد و کشور باید خودش آن‌ها را حل کند. در زمینه سیاست خارجی و روابط بین‌الملل، کشورهایی وجود دارند که آمادگی همکاری با ایران را دارند و نیازی به وابستگی به غرب نیست. باید تفکر عبور از غرب را در نظر بگیریم. در طول چهل و اندی سال گذشته، متوجه شده‌ایم که از کشورهای غربی آبی برای ایران گرم نمی‌شود و مذاکرات بی‌حاصل و مضر قطعاً به نفع کشور نیست.

مهم‌ترین خطای محاسباتی کسانی که طرفدار مطلق مذاکره با آمریکا جهت رفع مشکلات کشور هستند چیست؟

مهم‌ترین خطای محاسباتی کسانی که طرفدار مذاکره با آمریکا هستند، این است که فکر می‌کنند با مذاکره، تحریم‌ها تعلیق یا لغو خواهد شد. تجربیات گذشته نشان می‌دهد که در مذاکرات قبلی، امتیازاتی داده شده و به راحتی فراموش می‌شود که نتیجه این مذاکرات، تحریم‌هایی بیشتر از آنچه دریافت کرده‌اند، بوده است. برخی می‌گویند که خروج ترامپ از برجام باعث مشکلات شد، اما باید توجه داشت که سیاست‌های او ادامه پیدا کرد و این اشتباه است که از گذشته درس نگیریم.

خطای محاسباتی بزرگ‌تر این است که ما رفع مشکلات کشور را به مذاکرات خارجی متصل کنیم. همان‌طور که در پاسخ به سؤال قبلی اشاره کردم، مشکلات کشور عمدتاً به خودمان مربوط می‌شود و باید با امکانات داخلی خودمان حل شوند. تجارت خارجی هم با کشورهایی که آمادگی همکاری دارند، به اندازه کافی وجود دارد. بنابراین، مهم‌ترین خطای محاسباتی این است که معطل مذاکرات هستیم و به جای حل مسائل داخلی، به موضوعاتی رجوع می‌کنیم که عملاً امکان‌پذیر نیستند.

در واقع، رئیس‌جمهور آمریکا و کنگره هر دو در افزایش تحریم‌ها نقش دارند و انتظار برای تغییر این وضعیت از طریق مذاکره، تنها ما را در توهم نگه می‌دارد و مانع از پیشرفت کشور می‌شود.

رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم آذربایجان شرقی بر اهمیت مقابله با تهدید نرم‌افزاری تاکید کردند. اولاً تهدید نرم‌افزاری چیست و ثانیا اگر بخواهیم به صورت مصداقی و با در نظر گرفتن همین مساله آمریکا و مذاکره، مهم‌ترین تهدیدهای نرم افزاری را باز شماری کنیم کدام هست؟

تحریم‌ها به نوعی تهدید نرم‌افزاری هستند، به این معنا که می‌توانند بر افکار و ذهنیات ما تأثیر بگذارند. در واقع، تحت تأثیر جنگ رسانه‌ای و فرهنگی غرب، ممکن است ذهن‌مان به سمتی هدایت شود که از واقعیت‌های جهانی و ساختار حکمرانی طرف مقابل غافل شویم و در توهمی زندگی کنیم. مشکل مذاکرات نیز به همین موضوع برمی‌گردد؛ یعنی به جای اینکه مسئولان و مردم کشور به دنبال راه‌حل‌های واقعی برای حل مشکلات باشند، به مسائلی می‌پردازند که کشور را معطل می‌کند و در نهایت ثمری ندارد.

مدیریت برجامی به این معناست که ما منتظر گشایش‌ها باشیم و در این میان، دولت تمام شود بدون اینکه کارنامه موفقی داشته باشد. ما یک بار این تجربه را پشت سر گذاشتیم و نباید دوباره آن را تکرار کنیم.

 راه مقابله سریع و کارآمد در مقابل تهدیدات نرم در شرایط امروز چیست؟ در حوزه رسانه و تبلیغات عملّیاتی ترین پیشنهاد چیست؟

برای مقابله سریع و کارآمد با واقعیت‌ها، به نظر من درک صحیح آن‌ها اهمیت زیادی دارد. اگر یک سیاستمدار به مردم بگوید که اگر رأی بیاورد، با آمریکا مذاکره می‌کند و تحریم‌ها را برمی‌دارد، باید به این حرف بخندیم. زیرا واضح است که تحریم‌ها به سادگی قابل رفع نیستند و مذاکره با رئیس‌جمهور آمریکا نمی‌تواند این مشکل را حل کند. این درک باید به حدی عمیق باشد، اما این کار به راحتی امکان‌پذیر نیست.

ما مقاماتی داشته‌ایم که به شدت علاقه‌مند بودند به توافقی با آمریکا برسند و رسانه‌ها نیز مردم را به این سمت سوق داده‌اند. متأسفانه، در این زمینه ضعف‌های جدی وجود دارد. به عنوان مثال، یکی از خبرگزاری‌های مشهور روزی که ترامپ درباره ایران صحبت کرده بود، عکسی از او منتشر کرد که در آن ترامپ دستش را باز کرده و کسی را در آغوش می‌گیرد. زیر آن تصویر نوشته بودند که «ترامپ آماده مذاکره با رئیس‌جمهور ایران است»، درحالی که هیچ کلمه‌ای درباره مذاکره یا رئیس‌جمهور ایران در ویدیو وجود نداشت.

رسانه‌های بیگانه به گونه‌ای عمل می‌کنند که وانمود کنند آمریکا آماده مذاکره است، در حالی که واقعیت این است که آمریکا به تسلیم شدن ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی علاقه‌مند است. رسانه‌های خارجی این موضوع را وارونه جلوه می‌دهند و می‌گویند که رهبر انقلاب اسلامی ایران ضد آمریکایی است و مردم باید فضای تنفسی پیدا کنند.

اگر یک خبرگزاری برای مقابله با دروغ‌های دشمن تأسیس شده، نباید خود در دام آن‌ها بیفتد. اگر رئیس‌جمهور آمریکا از کلمه مذاکره استفاده نکرده، نباید گفته شود که او مذاکره کرده است. همچنین، اگر رئیس‌جمهور ایران چنین چیزی نگفته، نباید به او نسبت داده شود. بحث ترامپ بیشتر به معامله مربوط می‌شود که ایران باید به درخواست‌ها پاسخ دهد، و در عوض آمریکا از حمله نظامی خودداری کند. این واقعیت باید اصلاح شود و این وظیفه رسانه‌های داخلی است. متأسفانه، برخی از رسانه‌ها در دام دشمن افتاده‌اند و این یک فاجعه بزرگ است. این یک فاجعه بزرگ است. اگر کسی نتواند تفاوت بین مذاکره، گفت‌وگو، توافق، معاهده و معامله را بفهمد و کلمات را جابجا کند، مشکلاتی در حوزه رسانه و تبلیغات به وجود می‌آید.

برای خبرنگاران نیز نیاز است که مدیران خبرگزاری‌ها جلسات توجیهی برگزار کنند تا خط خبری دشمن را شناسایی کنند. اگر رسانه‌ای مانند اینترنشنال ادعا کند که ترامپ آماده مذاکره با ایران است، باید به وضوح مشخص شود که چنین حرفی صحت ندارد و نباید این خط خبری تقویت شود. ما نباید به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، عامدانه یا غیرعامدانه، از این روایت‌ها پیروی کنیم. این ضعف در رسانه‌ها نیاز به اصلاح دارد، زیرا یکی از حوزه‌های جنگ ترکیبی آمریکایی‌ها استفاده از ابزارهای نرم و کار بر روی ذهن مردم است.  به نظر من، برای خبرنگاران ضروری است که جلسات توجیهی برگزار شود تا خط خبری دشمن را بشناسند و از آن دوری کنند.

انتهای پیام

لینک منبع اصلی خبر

لینک خبر در ارتباط اقتصادی

این خبر توسط موتور ارتباط اقتصادی جمع آوری شده است در صورت مغایرت اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا