مسئولان نشان دهند درک درستی از تغییر چهره منطقه دارند
محمد مهدی مظاهری، استاد دانشگاه در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری ایکنا قرار داده، به تحلیل اتفاقات اخیر در سوریه و شرایط جدید خاورمیانه پرداخته است.
متن یادداشت به شرح زیر است:
خاورمیانه که زمانی به عنوان مهد تمدن و فرهنگ شناخته میشد، این روزها به مهد تحولات عجیب و عبرتآموز سیاسی و اجتماعی تبدیل شده است. در حالی که تصور میشد مقاومت مردم لبنان، رایزنیهای گسترده سیاسی و فشار نهادهای بینالمللی رژیم صهیونیستی را تحت فشار قرار داده تا به تجاوزات ضد حقوق بشری خود در منطقه پایان دهد و این ختم جنگ میتواند مایه تضعیف و بی آبرویی طولانی مدت برای اسرائیل باشد، پروژه بعدی این رژیم برای تداوم بحران در منطقه و تضعیف حلقههای بعدی دشمنان خود با سرعتی باورنکردنی کلید خورد.
با محکومیت نتانیاهو و وزیر دفاع سابقش در دادگاه کیفری بینالمللی و پس از آن در سازمان عفو بینالملل، شرایط بسیار خوبی برای جبران بخشی از جنایات دردناک اسرائیل در نوار غزه و لبنان مهیا شده بود و امید میرفت بتوان از طریق دیپلماسی عمومی و با کمک رسانهها نخست وزیر و مقامات رژیم اسرائیل را محکوم و منزوی کرد و آنها را به دست دادگاهی عادل سپرد. با این حال با برنامهریزی دقیق مقامات این رژیم و البته همکاری برخی کشورهای اثر منطقه و جهان با آن، سیر حوادث به گونه دیگری پیش رفت؛ تنها ساعاتی بعد از آتشبس در لبنان، بحران به حلقه بعدی محور مقاومت انتقال یافت تا نه تنها توان و فرصتی برای بازیابی و ابتکار عمل نیروهای مقاومت ایجاد نشود، بلکه بحث محکومیت نتانیاهو نیز به حاشیه برود و پیگیری برای آن صورت نگیرد.
تحولات سریع و پرسرعت و البته طبق برنامه پیش رفت؛ در کمتر از دو هفته شهرهای مختلف سوریه به اشغال گروههای تروریستی مخالف بشار اسد درآمد و سپس با اشغال دمشق، حکومت 50 ساله وی نیز خاتمه یافت. برای ناظران و تحلیلگران مسائل خاورمیانه که در یکسال گذشته حوادث و تحولات شگفتانگیز و غیر قابل تصور بسیاری را دیدهاند، ناکامی عجیب اسد در حفظ حاکمیت خود بر شهرهای مختلف سوریه و در نهایت فرار او به روسیه و جشن پیروزی مخالفان در پایتخت یک شوک جدید بود. این تحول جدید دو سؤال کلیدی را پیش روی تحلیلگران قرار داد؛ دلایل شکست این چنینی اسد چه بود؟ و پس از این تحول، منطقه به چه سمت و سویی حرکت خواهد کرد؟
در رابطه با سؤال نخست هر چند میتوان پاسخهایی متعدد از زوایای گوناگون داد؛ اما در یک نگرش کلی به نظر میرسد تجمیع دو دسته عوامل داخلی و خارجی سبب سقوط بشار اسد گردید. به این ترتیب که بعد از عملیات هفت اکتبر و ضربه کاری که رژیم اسرائیل(دانسته یا نادانسته) از نیروهای مقاومت خورد، توانست مشروعیت و جواز اجرایی کردن استراتژیهای «اختاپوس» و «مرگ با هزاران چاقو» خود را از قدرتهای جهانی بگیرد و در نتیجه با شدت و حدت تمام و بدون هیچ ملاحظه و رعایت خطوط قرمز، برنامه خود برای تضعیف و نابوی جبهه مقاومت و سران، تصمیمگیران و حامیان آن را به اجرا گذاشت. در چنین فضایی سوریه که یک پل رابط بین نیروهای مقاومت بود، به هدف بعدی این رژیم بعد از غزه و لبنان تبدیل شد و البته با حمایتهای مالی و لجستیکی ترکیه، پروژه ساقط کردن اسد کلید خورد و اجرایی شد.
البته تهدید و توطئه خارجی در مقاطع مختلف و برای کشورهای گوناگونی وجود داشته، اما همیشه منجر به سقوط و فروپاشی حکومتهای آنها نشده است. در مورد سوریه هم میتوانست این اتفاق رخ بدهد؛ اما نداد و دلیل آن هم فقدان محبوبیت و سرمایه اجتماعی حکومت اسد بود. بشار اسد قبل و بعد از انقلاب مردمی سال 2011 فرصت داشت تا به خواستههای جامعه خود توجه کند و با افزایش رضایت مردم از حکومت خود، پایههای نظام سیاسیاش را تقویت کند، اما چنین نکرد. مردم سوریه هر چند طی این سالها از ترس جنگ داخلی و آشوبی دوباره، دیگر دست به اعتراضات مدنی و تجمع و انقلابی دیگر نزدند، اما در بزنگاه تاریخی روزهای اخیر نقش خود را نشان دادند و با قطع کامل حمایت خود از حکومتشان به اسد ثابت کردند اگر آنها نباشند، پایههای حکومت تا چه حد لرزان است!
پایگاه مردمی اسد در سالهای اخیر آنقدر تضعیف شده بود که کوچکترین تجمعی حتی از سوی حامیان وی در اطراف کاخ ریاست جمهوری شکل نگرفت و با ضعف یا تمرد ارتش از مقاومت در برابر نیروهای متجاوز، پایتخت سوریه به راحتی در اختیار آنها قرار گرفت. بنابراین توطئه و برنامهریزی خارجی و نارضایتی داخلی در سوریه دو عامل کلیدی بودند که سبب سقوط حکومت اسد شدند.
اما سؤال دوم این است که در این شرایط، چشم انداز آینده منطقه چگونه خواهد بود؟ و جمهوری اسلامی ایران چه میتواند بکند؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت به نظر میرسد بر اساس استراتژیهای توسعهطلبانه و تهاجمی رژیم اسرائیل و البته موضعگیریهای گستاخانه و شفاف مقامات آن، برنامه سوریه در مورد دیگر شاخههای جبهه مقاومت از جمله در عراق و یمن نیز ادامه خواهد یافت و تهدیدات و حملات خرابکارانه علیه جمهوری اسلامی ایران نیز شدت خواهد گرفت. در چنین شرایطی به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت باید خود را در یک موقعیت تجدید قوا و نیرو قرار دهند. جبهه مقاومت از همان اوان شکلگیری بر پایه اعتقاد و حمایت مردم ایجاد شد و حال نیز باید تمام هم و غم خود را بر تداوم بخشی به حمایت همین پایه اصلی قرار دهد. نیروهای مقاومت در عراق و یمن باید ضمن تقویت جایگاه خود در جامعه، به ائتلافسازی با احزاب و گروههای مختلف بپردازند و شبکه خود را در بین مردم کشورهایشان گسترش دهند.
اما جمهوری اسلامی ایران که رهبر گروههای مقاومت است و در نتیجه بیش از همه در معرض تهدید و توطئه قرار دارد نیز باید تدابیر جدی برای تقویت قدرت داخلی خود انجام دهد. هر چند بعد از حملههای وعده صادق 1 و 2 ایران به اسرائیل و نحوه پاسخگویی این رژیم به کشورمان، به نمیرسد اسرائیل قصد حمله مستقیم به ایران و آغاز جنگی گسترده را داشته باشد، اما تحریک و تجهیز نیروهای مخالف نظام، جنگ رسانهای، ایجاد نارضایتی عمومی در بین مردم، حملات سایبری و هوشمند به مراکز کلیدی و ناکارامد جلوه دادن نظام حکمرانی در ایران احتمالاً در رأس برنامههای این رژیم علیه ایران قرار دارند.
در چنین شرایطی گام اول مواجهه شفاف و واقعگرایانه با تهدیدات موجود است؛ تکذیب و انکار و شعارهای بی پشتوانه نه تنها دردی از کشور دوا نمیکند، بلکه ممکن است سبب رخوت و سستی در برنامهریزی برای مواجهه دقیق و جدی با تهدیدات موجود شود.
گام دوم بازگرداندن صاحبان و ولی نعمتان حکومت به جایگاه اصلی خودشان است؛ قاطبه مردم ایران باید احساس کنند حکومت متعلق به خود آنها است و هدفش چیزی جز خدمت و فراهم کردن آسایش و رفاه برای آنها نیست. در نتیجه، در شرایط کنونی لازم است بیشترین سرمایهگذاری روی تقویت رضایت و خوشنودی مردم و تقویت سرمایه اجتماعی صورت بگیرد و از ارائه و اجرای هر برنامهای که بین اقشار مختلف مردم فاصله میاندازد، یا آنها را از بهبود شرایط کشور ناامید میکند، پرهیز شود.
خاورمیانه امروز در حال تغییر چهره است؛ رژیم اسرائیل با همکاری دولت آمریکا در تلاش است تا رهبر این تغییرات باشد و سیر تحولات را به نفع خود جهت بدهد. ترکیه و کشورهای عرب خلیج فارس نیز به دنبال جایابی جدید برای خود در این شرایط نوین هستند؛ روسیه تنها به فکر خروج آبرومندانه و کم ضرر خود از باتلاق اوکراین است و چین جز به حفظ و ارتقای قدرت اقتصادی و تقویت هژمون جهانی خود در این آشفته بازار به چیز دیگری اهمیت نمیدهد. تصمیمگیران و دیپلماتهای ایرانی باید این واقعیتها را ببینند و با صحبت شفاف در مورد آنها نشان دهند که برای این شرایط برنامهریزی و آمادگی دارند.
انتهای پیام
لینک منبع اصلی خبر
لینک خبر در ارتباط اقتصادی
این خبر توسط موتور ارتباط اقتصادی جمع آوری شده است در صورت مغایرت اطلاع دهید