آخرین اخبار

«4+1» دلیل برای ریشه آمریکایی ـ صهیونیستی تحولات سوریه


سعدالله زارعی، مدرس دانشگاه، کارشناس مسائل غرب آسیا

به گزارش ایکنا، به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب در دیدار با هزاران نفر از اقشار مختلف مردم درباره‌ تحولات منطقه در روز ۱۴۰۳/۰۹/۲۱ متذکر شدند: «نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتّفاق افتاد، محصول یک نقشه‌ مشترک آمریکایی و صهیونیستی است؛ بله، یک دولت همسایه‌ی سوریه نقش آشکاری را در این زمینه ایفا کرده، الان هم ایفا می‌کند ــ این را همه می‌بینند ــ ولی عامل اصلی آنها هستند؛ عامل اصلی، توطئه‌گر اصلی، نقشه‌کش اصلی، اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است. قرائنی داریم؛ این قرائن برای انسان جای تردید باقی نمی‌گذارد.»

رسانه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در گفت‌وگو با سعدالله زارعی، مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل غرب آسیا به بررسی نقشه آمریکایی ـ صهیونیستی در تحولات اخیر سوریه پرداخته که در ادامه می‌خوانیم:

رهبر معظم انقلاب تأکید داشتند اتفاقات سوریه محصول یک سناریوی مشترک آمریکایی-اسرائیلی است. با چه ادله و مؤلفه‌هایی می‌توان این موضوع را ثابت کرد؟

خود این موضوع که علی‌رغم گذشت بیش از ۴۰ روز، هنوز حکومتی مشخص در سوریه شکل نگرفته، نشان‌دهنده‌ دخالت‌های خارجی است. اظهارات مبهمی که از سطح خارجی درباره‌ آینده سوریه مطرح می‌شود، نشان می‌دهد که تصمیم‌گیری درباره‌ نوع رابطه با دولت جدید به آینده موکول شده است که همین امر نشان‌دهنده‌ دخالت‌های خارجی است. اگر این دخالت‌ها وجود نداشت، پرسش از مردم سوریه درباره‌ نوع حکومتی که می‌خواهند، زمان‌بر نبود و می‌شد در ظرف یک دوره‌ حداکثر ۶ماهه رفراندومی برگزار کرد تا مردم حکومتی را که می‌خواهند مشخص کنند.

اما چرا گروه حاکم بر دمشق اعلام می‌کند که بین سه تا چهار سال زمان نیاز است تا فرم، ابعاد و عنوان حکومت مشخص شود؟ این نشان‌دهنده‌ وجود دخالت خارجی است. واضح است که دولت‌هایی که مانع شکل‌گیری حکومتی مبتنی‌بر نظر مردم هستند، در نقطه‌ مقابل منافع ملت‌ها و به‌ویژه مردم سوریه قرار دارند.

دلیل دوم این است که در صحنه‌ کنونی، روی کار آمدن آقای جولانی درحالیکه ماهیت دولت و گروه جدید مورد تردید آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها قرار دارد، بدون درنگ با هیأت‌های دیپلماتیک ازسوی آمریکا، اروپا و دولت‌های منطقه‌ای متمایل به غرب همراه است. این دو موضوع چگونه می‌تواند جمع شود؟ از یک سو، سیاست چماق و هویجی برای کنارزدن خواست مردم و شکل دادن به یک حکومت مورد نظر غرب درحال اجراست و از سوی دیگر، غربی‌ها فشار می‌آورند تا یک رژیم وابسته به خود را در دمشق مستقر کنند. برای اینکه مردم سوریه نتوانند حداقل‌هایی از یک حکومت ملی داشته باشند با این صحنه بازی می‌شود.

سومین دلیل این است که غربی‌ها و به‌ویژه آمریکایی‌ها در زمان تحولات سوریه، امکان هر نوع کمک به دولت دمشق را از بین بردند. آنها هم مانع کمک‌های عراق به‌عنوان همسایه‌ای که می‌توانست به دولت دمشق یاری رساند، شدند و هم مانع کمک‌های هوایی ایران به‌عنوان حامی مردم و دولت سوریه شدند. آمریکایی‌ها قاطعانه اعلام کردند که اجازه نخواهند داد هیچ نوع ترددی، چه زمینی و چه هوایی، به سمت دمشق صورت گیرد. چرا باید آمریکایی‌ها مانع این مسئله شوند و در این موضوع دخالت کنند، اگر واقعاً مسئله‌ی داخلی سوریه است؟

مسئله یا علامت چهارم نیز این است که در این تحولات، آمریکایی‌ها درحالی‌که بسیار بر گروه کردی «قسد» تأکید داشتند و از گروه «قسد» حمایت می‌کردند، در زمان حادثه دست قسد را کاملاً بستند و آنها را در معرض حملات تحریرالشام قرار دادند و از حمایت کردها دست برداشتند. پس از آنکه ماجرای گروه جولانی در دمشق پیش رفت و پروژه به نتیجه رسید، دوباره به حمایت از گروه قسد در برابر ترکیه پرداختند.

این رخدادها نشان‌دهنده‌ هماهنگی و طراحی آمریکایی است. از سوی دیگر، رفتار صهیونیست‌ها چندماه قبل از فروپاشی دولت دمشق نیز تأییدکنندهی نقش معمارگونه‌ی اسرائیل در این تحولات است. حدود ۵ تا ۶ ماه قبل از سقوط دولت در ۱۸ آذرماه، اسرائیلی‌ها وارد منطقه‌ مرزی بین نیروهای ارتش اسرائیل و نیروهای دولت سوریه در قنیطره شدند و منطقه‌ حائل براساس توافق ۱۹۷۵ بین سوریه و اسرائیل را نقض کردند. آنها در روستایی در ۵۰کیلومتری مرز مشترک رژیم و ارتش سوریه شروع به کار مهندسی کردند و اعلام کردند که ۲۰۰۰ یهودی را در آنجا مستقر خواهند کرد.

بلافاصله بعد از سقوط دولت دمشق، حمله‌ زمینی به سمت جنوب قنیطره و مناطق متصل به دمشق انجام شد. این آمادگی قبل از سقوط بشار اسد از سوی صهیونیست‌ها نشان‌دهنده‌ اطلاع آنها از تحولات آینده سوریه بود. بنابراین، هماهنگی‌هایی که در این صحنه شاهد بودیم، بسیار واضح است و تحولات بعدی نیز همین را نشان می‌دهد. زمانی که صهیونیست‌ها بخش‌هایی از سوریه را اشغال کردند، باید با مخالفت آمریکایی‌ها مواجه می‌شدند؛ زیرا آمریکا ظاهراً با تجزیه سوریه مخالف است. اما این مخالفت چگونه ممکن است؟ در اینجا با سکوتی مواجه هستیم که نشان‌دهنده‌ این است که تحولات سوریه در اتاق‌های فکر آمریکایی-صهیونیستی طراحی و برنامه‌ریزی شده است. این تحولات در نهایت با کمک دولتی در منطقه و بازیگری گروه‌های مختلف به اجرا درآمده است.

برنامه‌های آنها برای سوریه چیست؟

در حال حاضر، آنها اساساً نمی‌دانند که تحولات به کدام سمت می‌رود. آیا مردم سوریه می‌توانند فشارهایی را که علیه کشورشان اعمال می‌شود، تحمل کنند یا خیر؟ آیا می‌توانند بین خواسته‌های ترکیه، خواسته‌های عربی و خواسته‌های غرب یک نقطه مشترک و وحدتی ایجاد کنند؟ آیا قادرند گروه‌های مختلف را در داخل سوریه تحت کنترل قرار دهند یا نه؟ اینها مسائلی هستند که باعث می‌شود غربی‌ها فعلاً در پشت صحنه تلاش کنند تحولات را به سمتی هدایت کنند که منافعشان تأمین شود. به نظر می‌رسد که در حال حاضر نمی‌توانیم تصویر مشخصی از آینده سوریه ارائه دهیم.

ابعاد و ساختار جبهه مقاومت چیست که با شکست سوریه از بین نمی‌رود؟

مقاومت اصلاً چرا به وجود آمده است؟ منطقه‌ای که تحت کنترل آمریکا بوده، چگونه مقاومت در آن شکل گرفته است؟ پاسخ این سؤالات نیاز مردم و منطقه و واقعیت‌های موجود در منطقه بوده است. اشغالگری آمریکایی‌ها و تجاوزات و اشغالگری اسرائیل، مهم‌ترین دلایل شکل‌گیری مقاومت در کشورهای منطقه هستند. در نهایت، تقدیر مقاومت‌ها به یک جبهه‌ی واحد تبدیل شده است.

آیا این دلایل هنوز وجود دارد یا از بین رفته است؟ آیا دلایل شکل‌گیری مقاومت پایان یافته یا هنوز باقی‌ است؟ آیا مطامع آمریکا در منطقه تمام شده یا نفوذ نظامی و پایگاه‌های مداخله‌گر آمریکا هنوز موجودند؟ آیا اسرائیلی‌ها به تجاوزاتشان ادامه می‌دهند یا متوقف شده‌اند؟ آیا تلاش‌های صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها برای محو ملت فلسطین پایان یافته یا همچنان ادامه دارد؟

پاسخ به این سؤالات روشن است؛ در چنین فضایی هنوز نیاز جدی به مقاومت از سوی ملت‌ها احساس می‌شود و زمینه برای ایجاد جریانات مقاومتی جدید فراهم است. هنوز هم پرچمی که علیه آمریکا برافراشته شود، با توجه به خلوص آن، مورد استقبال قوی مردم منطقه قرار می‌گیرد. بعد از گذشت حدود ۱۶ ماه از کشتار مردم غزه، مقاومت در غزه هنوز حرف اول را می‌زد و جای خود را به گزینهی دیگری نداده است. چرا؟ زیرا برای ملت‌ها گزینهی دیگری وجود ندارد و برای ملت فلسطین، مقاومت تنها راه نجات از شرایط محنت‌بار فعلی است.

البته با این وصف، ممکن است مقاومت در برخی نقاط آسیب ببیند؛ مانند لبنان و سوریه. اما این آسیب‌ها به معنای ریشه‌کنی آن نیست، زیرا دلایل ایجادش همچنان باقی ا‌ست. ما همچنین در منطقه تجربه‌ پدیده‌های جدید مقاومت را داریم. برای مثال، زمانی در یمن گروهی به نام یمن جنوبی که روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی داشت، در مقابل یمن شمالی قرار داشت که تحت نفوذ غرب بود (دولت علی عبدالله صالح در مقابل دولت علی ناصر محمد در عدن). بعد از ادغام یمن جنوبی و شمالی در سال ۱۳۷۲، ما روابط قبلی‌مان را از دست دادیم و یک دولت وابسته به غرب سر کار آمد. اما پس از مدت زمان کوتاهی، یک جریان مقاومتی خالص‌تر از دولت قبلی شکل گرفت که امروز نماینده یمن است و همه‌ی دنیا پدیدهی باشکوهی به نام انصارالله را مشاهده می‌کنند.

بنابراین، ما چیزی را از دست ندادیم، بلکه با یک فاصله‌ زمانی با ظهور یک پدیده جدید و قوی‌تر در عرصه‌ مقاومت مواجه شدیم. درباره‌ی عراق نیز، ما زمانی نفوذی در میان بخشی از شیعیان داشتیم اما با روی کار آمدن دولت جدید، ارتباطات ما قطع شد اما زمان زیادی از این قطع ارتباط نگذشت که دوباره جریان‌های مقاومت جدیدی شکل گرفتند. از ۱۳۵۹ تا ۱۳۸۲، یعنی تقریباً ۲۲ سال طول کشید؛ اما پس از این مدت، چیزی که در صحنه‌ی عراق ظهور کرد، بسیار قوی‌تر از آن چیزی بود که در سال ۵۸ به دنبالش بودیم. امروز نیز می‌بینیم که عراق به‌عنوان یک ضلع مقاومت شناخته می‌شود. در سایر صحنه‌ها نیز شاهد ریزش‌ها و رویش‌ها بوده‌ایم که در نهایت رویش‌ها بسیار قوی‌تر از ریزش‌ها بوده‌اند. به‌عنوان مثال، اگر وضعیت گروه انصارالله را با ریزش دولت علی ناصر محمد در یمن مقایسه کنیم، می‌بینیم که موقعیت انصارالله بسیار برتر از دولت آن زمان آقای ناصر محمد است. در مورد عراق نیز، وقتی به آنچه در سال‌های ۵۸ و ۵۹ در این کشور دنبال می‌کردیم نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که خواسته‌های ما حداقل‌هایی مانند داشتن اوضاع اقتصادی مناسب و زندگی برای ایرانی‌تبارها و حفظ امنیت مرزها بود. اما امروز آنچه بین ما و عراق جریان دارد، فراتر از این خواسته‌هاست.

در فلسطین نیز تجربه‌ مشابهی داریم. زمانی حداکثر خواسته‌ ما این بود که هیچ‌کس در داخل فلسطین اسرائیل را به رسمیت نشناسد و نگران مذاکرات مادرید و اسلو در سال‌های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲ بودیم. آن زمان باعث شد که توافق اسلو به تصویب برسد و آقای یاسر عرفات با تشکیل حکومت خودگردان به سمت غرب حرکت کند. ما موقعیت خود را در فلسطین از دست دادیم، اما به‌فاصله‌ی کوتاهی جنبش‌های مقاومت دینی و جهادی شکل گرفتند. فلسطینی‌هایی که زمانی به سمت صلح با اسرائیل تمایل داشتند، اکنون با موشک به سمت تل‌آویو شلیک می‌کنند.

ما به‌عنوان یک جنبش مقاومت ممکن است در برخی مواقع موقعیتی را از دست بدهیم اما خداوند اراده کرده که مستضعفین بر جهان حاکم شوند. وجود ماده‌ی مقاومت، یعنی مقابله با اشغالگری و تجاوز، همچنان باقی است و تا زمانی که این وجود دارد، جریانات مقاومت متولد خواهند شد. ممکن است در جایی حرکت مقاومت کاستی بگیرد، اما به فاصله‌ی زمانی کوتاهی موج جدیدی از مقاومت شکل خواهد گرفت.

در صحبت‌هایتان کاملا درباره‌ بحث تسریع اتفاقات بر گفتمان مقاومت اشاره کردید. مقاومت یک ایده و مکتب است، ویژگی اصلی آن چیست؟ لطفا به جایگاه مردمی آن هم اشاره بفرمایید.

این ویژگی‌ها عمدتاً یک امر باطنی و روحی ـ روانی هستند. باید به جایگاه اجتماعی مردم نیز اشاره کرد که بر رفتار فرد تأثیر می‌گذارد؛ یعنی یک باور و حس قوی در درون فرد وجود دارد که او را به سمت برداشتن موانع سوق می‌دهد و در طول زمان او را راسخ‌تر می‌کند. این یک امر باطنی، فطری و وجدانی است که حوادث سخت نمی‌تواند او را وادار به تجدیدنظر کند، بلکه او را در پیگیری اهدافش راسخ‌تر می‌کند.

قرآن کریم نیز در آیات متعدد به این موضوع اشاره کرده است: کسانی که گفتند پروردگار ما خداست، حقیقت بزرگ را دریافتند و پس از استقامت، موفقیت یافتند. استقامت ناشی از باور درونی آنها بود و نتیجه این باور باعث شد که ترس‌ها و خطرها تضعیف شوند و مانع حرکت فرد در مسیر نشوند. در نهایت، این افراد به فوز و پیروزی رسیدند که این پیروزی حاصل ایمان و استقامت آنها و عبور از گردنه‌های سخت بود. این ویژگی مقاومت است.

حال سؤال این است که این مقاومت در فضای سیاسی چگونه جلوه‌گری می‌کند؟ در فرد، مقاومت یک امر درونی است. در سطح منطقه‌ی ما نیز به همین صورت است. همان‌طور که ارگانیزم فرد به سمت مقاومت سوق داده می‌شود، ارگانیزم منطقه نیز همین کار را انجام می‌دهد. اگر تاریخ ۲۰۰ساله را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که ملت‌ها چاره‌ای جز استقامت و مخالفت با کشورها و دولت‌های متجاوز ندارند. فطرت منطقه مقاومت است و مردم احساس می‌کنند باید در برابر فتنه‌گری‌ها بایستند.

در گذشته، ملت‌ها باور داشتند باید ایستادگی کنند اما به این باور نرسیده بودند که چنین امری در دسترس آنهاست. انقلاب اسلامی ایران نمونه‌ بارزی بود که ثابت کرد می‌توان در برابر آمریکا و اسرائیل ایستاد و پیروز شد، حتی با وجود مشکلات. پس از آن، نمونه‌ی انقلاب ایران در منطقه تکثیر شد و دولت‌ها و گروه‌های مقاومتی شکل گرفتند. این صحنه دیگر یک حالت استثنایی نیست؛ بلکه واقعیتی است که نشان‌دهنده‌ی قدرت روزافزون جبهه‌ی مقاومت در برابر تهدیدات خارجی است.

ممکن است پیش از این در ارزیابی‌هایمان درباره‌ گروه‌های فلسطینی و ظهور حزب‌الله در لبنان یا تشکیل یک دولت مقاومتی در یمن و عراق، به این نتیجه برسیم که این موارد تنها استثناهایی هستند و ایران تنها یک مورد خاص است. اما واقعیت نشان داد که این یک استثنا نیست؛ بلکه یک قاعده است که در هرجا می‌تواند به وقوع بپیوندد. کافی است در یک منطقه فشار و تحمیل غرب وجود داشته باشد و مردم آن را احساس کنند. اگر مردم اراده‌ای برای رفع این ظلم داشته باشند، می‌توانند به موفقیت دست یابند.

این موضوع تنها جنبه‌ مذهبی هم ندارد بلکه یک امر وجدانی و عقلانی است؛ البته دین نیز به این موضوع قوت و استحکام بخشیده است اما در هر جا که نمونه‌ای موفق از مقابله با ظلم وجود داشته باشد، ملت‌ها انگیزه پیدا می‌کنند تا در برابر اشغالگران و استعمارگران بایستند.

انتهای پیام

لینک منبع اصلی خبر

لینک خبر در ارتباط اقتصادی

این خبر توسط موتور ارتباط اقتصادی جمع آوری شده است در صورت مغایرت اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا